ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
چون شبِ خاکستری سر در گریبانت نبینم
ای تو در چشمانِ من یک پنجره لبخندِ شادی
همچو ابرِ سوگوار اینگونه گریانت نبینم
ای پُر از شوقِ رهایی رفته تا اوجِ ستاره
در میانِ کوچهها اُفتان و خیزانت نبینم
مرغکِ عاشق کجا شد شورِ آوازِ قشنگت
در قفس چون قلبِ خود هر لحظه نالانت نبینم
تکیه کن بر شانهام ای شاخهی نیلوفرینم
تا غمِ بیتکیهگاهی را به چشمانت نبینم
قصه دلتنگیت را خوبِ من بگذار و بگذر
گریهی دریاچهها را تا به دامانت نبینم
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دلِ من
تا که سیلِ اشک را زین بیش مهمانت نبینم
تکیه کن بر شانهام ای شاخهی نیلوفرینم
تا غمِ بیتکیهگاهی را به چشمانت نبینم
تکیه کن بر شانهام ای شاخهی نیلوفرینم
تا غمِ بیتکیهگاهی را به چشمانت نبینم
•
#محمد_ذکایی
درباره این سایت